خانه انجمن‌ها گرافیک و نقاشی معرفی نقاشان Reply To: معرفی نقاشان

  • mana

    Member
    2021/08/13 at 7:17 ب.ظ

    گلی کورژف (Geliy Korzhev) یکی از برجسته‌ترین نقاشان روس در قرن بیستم (1925ـ2012).

    کارهای کورژف از سطح آثار تبلیغاتی (پروپاگاندیستیِ) سیاسی شروع می‌شوند و تا کارهای مفهومی و شخصی عمیق‌تر امتداد می‌یابند. اما… اما در سراسر این کارها «اندوهی» جاری است؛ اندوهی که می‌توان آن را «اندوه روسی» نامید.

    کورژف کمونیستی ثابت‌قدم بود و در تمام عمر به آرمان کمونیسم وفادار ماند، اما او هنرمندی غیرحکومتی بود. «اندوه روسی»ای که به آن اشاره کردم از این‌جا می‌آید که او به مردم ساده (خلق) نظر دارد و همواره کوشیده‌ است ضمن پایبندی ایدئولوژیک، مردم عادی و رنج‌کشیده را به تصویر کشد. کورژف رفته‌رفته با تغییر جهت دولتمردان روسیه در دهۀ 1970، تابلوهای سیاسیِ انتقادی و گزنده‌ای را خلق کرد. در این تابلوها دولتمردان چونان موجوداتی انگل‌مانند و خیانتکار ترسیم شده‌اند. این نقدِ دولتمردان کمونیست پس از فروپاشی اتحاد شوروی و شکل‌گیری نظام کاپیتالیستی یا غیرکمونیستیِ جدید در روسیه شدت گرفت. او در تابلوهای دهۀ 1990 جانورانی زشت و تهوع‌آور را کشیده است که کنایه از آزمندی و طمع‌ورزی دولتمردان کثیفی است که خون مردم را برای مقاصد شخصی خود می‌مکند.

    اشاره شد که او به «خلق» نظر دارد: مردمی که کم‌ترین اسباب و مایحتاج زندگی را دارند. مردمی که تمام داشته‌هایشان در دو قفسۀ کوچک جا می‌شود. مردمی که زندگی دشوار و بی‌رحم دست‌هایشان را زمخت و چهره‌هایشان را بی‌لبخند کرده است. مردی که یک چشم‌اش را، مردی که یک پایش را، مردی که یک دست‌اش را در جنگ از دست داده است. مادری که فرزندش از جبهه بازنگشته است. این‌ها درونمایه‌های تابلوهای اوست. این همان چیزی است که در تاریخ هنر به آن «واقع‌گرایی سوسیالیستی» می‌گویند. اما چنان‌که اشاره شد، کارهای کورژف هرگز کارهایی حکومتی و پروپاگاندیستی نیستند، در حالی که «واقع‌گرایی سوسیالیستی» در بسیاری موارد در خدمت تبلیغات و ایدئولوژی حکومت بود.

    میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد شوروی، با در پیش گرفتن سیاست جدید در دهۀ هشتاد (موسوم به سیاست «پِرِستروئیکا» و «گلاسنوست») کوشید از طریق دموکراتیک‌سازی نظام و ایجاد شفافیت بیش‌تر، بر پویایی نظام شوروی بیفزاید و از فساد سیاسی و اقتصادی حاکم بکاهد. اما کمونیست‌های اصیل، مانند کورژف، چنین راهی را خیانت به آرمان کمونیسم می‌دانستند و چنان‌که می‌دانیم این راه به فروپاشی اتحاد شوروی منجر شد. کورژف دیگر با این نظامِ فدراتیو جدید سر آشتی نداشت و حتا در دهۀ 1990 از دریافت جایزه‌ای که به او اختصاص یافته بود خودداری کرد تا نشان دهد او فرزند وفادار نظام کمونیستی است.

    هنرمندی مانند کوژف که سخت پایبندی‌های ایدئولوژیک دارد و جامعه و حکومت‌اش را در مسیری دیگر می‌بیند، آیا احساس انزوا نمی‌کند؟ می‌کند! این انزوا و این تنهاماندگی را در دو شخصیت پربسامدی که در کارهای کورژف وجود دارند می‌توان دید: اول «مسیح» و دیگری «دُن کیشوت». مسیح را کاهنان (که نمایندگان قدرت مستقر اند) به صلیب کشیدند و دُن کیشوت هم همواره نماد مبارزی متوهم و جنگجویی خیالباف است. کورژف در این دو شخصیت تنهایی خویش را باز یافته بود.

    گلی کورژف کمونیستی اورتدوکس (سخت‌کیش) بود که در زمرۀ هنرمندانِ جریان موسوم به «واقع‌گرایی سوسیالیستی» جای می‌گیرد. اما قلم و بوم‌اش را به اربابان قدرت نفروخت. نه به رهبران دوران شوروی و نه به رهبران دوران روسیۀ فدراتیو. او زاویه‌اش را همواره با حکومت حفظ کرد و همواره خواست «خلق» را به تصویر کشد. او تنها ماند؛ دُن کیشوت ماند. و این نگاه به فلاکت «خلق» و تنهایی «خویش» اندوهی را در کارهایش بازتابانده است؛ به همین دلیل گفتم «گلی کورژف تصویرگر اندوه روسی است».

    به نقل از مهدی تدینی