-
ریشههای تئوری توطئه از دیدگاه روانشناسی
اعتقاد به اینکه حادثه یازده سپتامبر توسط خود دولت آمریکا ایجاد شد یا اینکه جهان توسط چند شرکت یا خانواده خاص کنترل میشه یا اینکه یهودیان کنترل بخش عمدهی سیاست و اقتصاد دنیا رو در دست دارن یا پروژه “هارپ” عامل ایجاد طوفان و زلزله در نقاط مختلف زمینه، تئوریهای آشنایی هستن که همهی ما اونها رو شنیدیم.
در این مقاله، تئوری توطئه، از دیدگاه روانشناسی بررسی میشه.
تئوریهای توطئه بر مبنای ادعاهای ناممکنی هستن که تقریبا اثبات یا ردشون غیرممکنه. ما انسانها مجموعهای از پیشداوریها داریم که به کمکشون میتونیم برخلاف انبوهی از دلایل، باوری رو حفظ کنیم. بعضی از این جهتگیریها به شکل تمایل به دیدن الگوهاییست که وجود ندارن یا تعبیر دادههای جدید و به یاد آوردن دادههای قدیمی به شکلی که باورها و انتظاراتمون رو تایید کنن. اگر از قبل از آمریکا بدمون میومده، دوست داریم بپذیریم که پروژه هارپ عامل ایجاد زلزله در کشور ما بوده. به این شکل یک تئوری میتونه همزمان هم نادرست و هم درست باشه، و حداقل برای عالم ذهنی ما درست “احساس” میشه.
در کتابی تحت عنوان “امپراطوری توطئه”، نوشته شده توسط Tim Melley، ریشههای تفکر توطئه در فرد رو دو عامل میدونه:
1. ارزشهای فردگرایی قوی
2. عدم احساس کنترل
اولی در مورد اینه که شخص، به حقوق فردی و در کنترل داشتن کامل زندگیش بدون دخالت سیستمی بزرگتر (مثل دولت) اهمیت عمیقی میده ولی وقتی این، با حس ناتوان بودن در زندگی شخصی همراه میشه، منجر به اضطراب شدید در مورد از دست دادن استقلال در مقابل عوامل بیرونی یا کنترلگر میشه.
در تحقیقاتی دیده شده که در آمریکا، از دهه 70 میلادی میزان اضطراب افزایش یافته و احساس کنترل شدن از بیرون هم بیشتر شده که این مساله، افزایش “ذهنیت قربانی بودن” رو به همراه داره. فردگرایی هم در دهههای اخیر افزایش داشته. تمام اینها منجر به افزایش تفکر توطئهای شده و به نظر نمیاد این زمینهها، رو به کاهش باشن؛ در حقیقت، با سرعت فعلی جهانیشدن و “آمریکاییشدن”، به نظر میاد که این زمینهها رو به افزایش باشن.
دکتر “کربی فارل” پذیرش تئوری توطئه رو نوعی بازی تحت عنوان “انگار که…” میدونه. مثل وقتی که فیلم میبینیم و میدونیم که این فقط یک نمایشه ولی در لحظاتی در اون غرق میشیم “انگار که” واقعیه. اینجا “بازی” به معنی سرگرمی نیست. باقی حیوانات در بچگی با بازی کردن، میآموزن و دنیا رو کشف میکنن. انسانها بیشتر از باقی حیوانات، روحیات سنین پایین رو در بزرگسالی هم حفظ میکنن. ما انتخابها و احتمالاتی رو با تفکر “انگار که” امتحان میکنیم تا بیشتر بیاموزیم، تئوری توطئه رو هم همینطور.
از سویی دیگه، در دوران کودکی، ما در مقابل بزرگترها احساس ضعف میکردیم، همینطور که الان در مقابل حکومت احساس ضعف داریم. اطلاعات قدرته. بعضی کودکان میآموزن که اگر اسرار بزرگترها رو کشف کنن، صاحب قدرت میشن و اگر اونا رو با یک جمع منتخب از دوستاشون به اشتراک بذارن، میتونن یک کلاب یا گروه تشکیل بدن. اما معمولا اطلاعات خاصی در دسترس ندارن، پس میتونن به جاش اطلاعات بسازن! هرچی عجیبتر باشه، حیرت بیشتری در شنوندگانشون ایجاد میکنه: “اونا میخوان من رو بکشن”
در دنیای بزرگسالی امروز، ساختار شبکههای اجتماعی طوریه که ساختن و گسترش این جور “اطلاعات” رو تشویق میکنه.
تئوری توطئه چه کمکی به روان فرد میکنه؟
تئوریهای توطئه، به تحمل استرس و افسردگی و معنا دادن به آشفتگیها کمک میکنه؛ مجانی و آسونه؛ دنیای نامعقول رو میاره پایین در حد قابل فهم سادهش میکنه. تئوری توطئه تضمین میده ترس از مرگ رو کنترل کنه و ما قهرمان پرده گشایی از حقایق سرّی میشیم. تئوری توطئه به ما میگه که یه نفر اون بیرون “مقصره”، گرچه در خفا؛ پس میشه اونا رو متوقف کرد و تنبیهشون کرد و بعدش همه کنترل زندگیشون رو خودشون به دست بگیرن. تئوری توطئه همچنین به ما میگه که نیاز نیست خودمون رو به خاطر خرابکاریا و شرایط بدمون سرزنش کنیم، این تقصیر ما نبوده؛ این کار “اونا” بوده!
از این راهها، تئوری توطئه نقش “حفاظتی” داره، اما چون این تئوریها غلط هستن، اضطرابها به شکل وسواس در مورد تئوری و تلاش برای قبولاندنشون به دیگران برمیگردن.
این روزها، رسانهها هم در دامن زدن به تئوری توطئه نقش دارن. انقدر تئوریهای توطئه در رسانهها تبلیغ میشن که شانس اینکه فرد بر اثر تصادف الگوهایی رو ببینه که با اونا همراستا باشه و به اون باورها سوخت برسونه، بیشتر میشه.
منبع: سایک تودی
Sorry, there were no replies found.
Log in to reply.