??درسی که از یک فیلم تکراری گرفتم
?چندی پیش در یک کلاس موسیقی ثبت نام کردم تا نواختن سازی را که از کودکی دوست داشتم یاد بگیرم .
با عشق و علاقه ی فراوان و حتی هیجان خیلی زیاد در کلاسی ثبت نام کردم که استادش ادعای زیادی در دانش موسیقی داشت و با افتخار اعلام می کرد که تمام سازها را بلد است و آنها را آموزش می دهد .من هم خوشحال از اینکه استاد توانمندی دارم کلاسم را آغاز کردم، جلسه ی اول و دوم آموزش تنبک به خوبی و خوشی برگزار شد و من بعد از ساعت کلاس شروع به تمرین کردم و حتی از تمرین لذت بردم .
و اما به هفته ی سوم و جلسه ی سوم رسیدیم . درس جلوتر رفته بود سخت تر شده بود و یادگیری من کند تر شده بود و نیاز داشتم استاد دو سه باری درس را تکرار کند تا یاد بگیرم . همان زمان بود که در رعایت فاصله بین نواختن ریتم اشتباه کردم و استاد گرامی با یک فریاد عصبانی من را شوکه کرد و برای چند ثانیه مکان و زمان را به کلی فراموش کردم و بعد از آن بغض شدیدی سرتا سر وجودم را گرفت . از کلاس بیرون آمدم و از کلاس و استاد و ساز و حتی خودم متنفر شدم . جلسات بعدی را به بهانه های مختلف کنسل کردم و در ساعتی که باید سرکلاس وقت می گذراندم خودم را با تماشای فیلم های تکراری سرگرم می کردم، تا یکی از همین زمانها و در یکی از همین فیلمهای تکراری یکی از بازیگران شروع به نواختن تنبک کرد و من حرکت دستهایش را تماشا کردم . بعد از چند دقیقه سازی را که هفته ها با آن قهر بودم برداشتم و دقیقا حرکات دست نوازنده را تکرار کردم و دیدم که می توانم یک ریتم را بدون نگاه کردن به نت از حفظ بنوازم .
چندین و چند بار این کار را کردم و دیدم که دوباره سازم را دوست دارم، خودم را دوست دارم اما از استاد و کلاسش همچنان متنفرم !
چند روز بعد برای گرفتن جزوه ای پیش استاد رفتم و در آموزشگاه منتظر شدم تا کلاسش تمام شود همان وقت بود که گفت و گوی میان پدر و مادران دو هنر جوی دیگر را شنیدم.
خانمی که دخترش در اتاق موسیقی بود و در حال آموزش بود رو به پدر پسری که کلاسش چند دقیقه ی دیگر شروع می شد پرسید :
– پسرتون چند وقته تنبک می زنه ؟
– الان دوساله .
– راضی هستید ؟
– بله ولی برای پیشرفته تر شدنش می برمش جای دیگه
– آخه آقای واو گفته تا عید سنتور دخترمو تموم می کنه و بهش تنبک یاد میده.
– خانوم ماه دیگه عیده . دختر شما هنوز خیلی مبتدیه . پسر بزرگ من چهار ساله سنتور می زنه هنوز استادش بهش نگفته که تمومه .
خانوم و آقا چند دقیقه در سکوت و با تعجب به هم نگاه کردند . من بدون کلامی از آموزشگاه خارج شدم و به خانه برگشتم . در اینترنت جستجو کردم و کلیپ های مربوط به آموزش تنبک را دانلود کردم ! چه چیزهای مهمی که استاد باید همان جلسات اول به من می گفته و نگفته .
دوباره از اول شروع کردم، سازم را بغل کردم و نوازشش کردم. نواختم نواختم نواختم…
و دیگر هیچ کس سرم داد نزد !
استاد من نه تنها معلم خوب و توانایی نبود بلکه برای سیر کردن هر هنرجویی از ساز موردعلاقه اش یک کاربلد حرفه ای بود .
اگر آن روز بر حسب اتفاق دوباره سازم را بر نمی داشتم و ریتم نوازنده ی فیلم را تقلید نمی کردم تا ابد از ساز و نواختنش متنفر می ماندم .
من فقط راه و شخص اشتباهی را انتخاب کرده بودم.
وقتی راهی را برای رسیدن به هدفی انتخاب می کنید و آن راه دلسردتان می کند هدفتان را رها نکنید، راهتان را عوض کنید .
نوشته ی : سارا ذوالریاستین
مدرس و مربی مهارت های زندگی
-
This reply was modified 3 years, 8 months ago by
روشنک پرویز.
-
This reply was modified 3 years, 8 months ago by
روشنک پرویز.
-
This reply was modified 3 years, 8 months ago by
روشنک پرویز.