زخم کاری؛ یک تجربهٔ مهم
زخم کاری هرچند شروع جذابی نداشت، تماشاگرانی که صحنههای خستهکنندهٔ اولیه با محوریت مالک را تاب آوردند بعید است بعدها پشیمان شده باشند. اما در این دنیای پر از فیلم و سریال و کلیپ و سرگرمی چه چیزی مای تماشاگر را به صرف وقت و حوصله پای این سریال ترغیب میکند؟
در مقایسه با آثار دیگر شبکه نمایش خانگی، زخم کاری با وجود تمام کاستیها از همان اول، از تیتراژ بگیر تا کیفیت فنی و موضوع و دیالوگنویسی، به ما اطمینان میدهد که تماشاگر را جدی گرفته است. در حالی که رقیبها اکثراً زیر سایهٔ سنگین سریالهای سبُک عامهپسند ترکی با قدمهای لرزان از پی کلیشههای هندیترکیلاتینی میروند و درواقع نسخهٔ ارزان و خجالتی از همانها هستند، زخم کاری با اعتمادبهنفس مثالزدنی دنیای خودش را میسازد.
اقتباس از یک رمان باعث شده دست سریال از درام پُر باشد و ناچار به محملسازیهای وقتپرکن و داستانکهای موازی بیربط تکراری معمول سریالهای دیگر نشود. سریال، حرف و هدف دارد و در بیان آن جدی است و کلیت اثر انسجام دارد.
در کنار یک قصهٔ استخواندار منسجم، فضاسازی برگ برندهٔ زخم کاری است ـ مثل تمام آثار دیگر محمدحسین مهدویان. کارگردان، خوب میداند که قصه و تصویر و میزانسن و موزیک و بازیها را چطور در هم بتند تا یک بافت همگن و بیلکنت به دست بیاید و تماشاگر را در حس صحنه شریک کند. یکی از ابزارهای مهم مهدویان در این فضاسازی موفق، انتخاب بازیگر است و هرچند در مورد بازیگران زخم کاری یک اشتباه بزرگ مرتکب شده (که بعدتر به آن میرسیم) اما باز هم موفق شده یک کست قوی بسازد.
ویژگی تمایزساز مهدویان این است که به سراغ بازیگرانی میرود که کمتر جلو چشم هستند و حتی اگر جلو چشم باشند با تیپهای متفاوتی شناخته میشوند. در زخم کاری هم مهدویان از یک سو سراغ بازیگران قدرتمند کمکاری مثل سیاوش تهمورث (حاج عمو) و کاظم هژیر آزاد (حاج مظفر) میرود و از سویی دیگر رعنا آزادیوری را که به شکنندگی و سربهزیری میشناسیم در قالب هیولایی مخوف به تصویر میکشد. رعنا آزادیور با بازی چندلایه و کاریزمای نامنتظرهاش بیشک ستارهٔ سریال زخم کاری است.
اما افسوس که از آن خلاقیت و جسارتی که در انتخاب بازیگر نقش سمیرا به خرج داده شده، در انتخاب بازیگر نقش اصلی و اساسی سریال یعنی مالک خبری نیست و سریال از این ناحیه آسیب جدی دیده است. در جبران ضعف بازیگری در ترسیم شخصیت مالک و نمایاندن لایههای زیرین آن کارگردان از تمهیدهای دمدستی و مبتذلی چون بالا آوردنهای مکرر و ظاهر کردن دختربچهٔ پیشگوی فرزانه استفاده کرده است. در بیشتر نزدیک به تمام صحنهها نمیتوانیم حس مشخصی از مالک دریافت کنیم. بسیاری از روابط و انگیزههای مهم قصه به دلیل همین ضعف بازیگری مبهم میماند. از جمله، بازی عزتی هیچ کمکی به درک ما از رابطهٔ مالک با سمیرا یا منصوره یا کیمیا نمیکند. و تمام اینها در حالی است که فیلمنامه فرصتهای زیاد و مهمی در اختیار نقش مالک گذاشته است.
بازیگران تازهنفس نقش دو نوجوان عاشق فیلم (میثم و مائده) اگرچه کار خود را به خوبی انجام میدهند اما چینش قصه و روابط به گونهای است که این دو شخصیت به جای آنکه به روایت داستان و عمیق شدن شخصیتهای اصلی کمک کنند، بیشتر مانعی مزاحم اند. تماشاگران به جای همدلی با این دو که قربانی طمعکاری پدر و مادرهایشان هستند، لحظهشماری میکنند تا صحنههای مربوط به این دو «بچه» سریعتر بگذرد تا به روایت اصلی برگردیم. اگر قرار بود این بچهها نماد معصومیت و وجدان بیدار در قصه و تاوانپرداز تباهکاریهای پدر و مادرشان باشند، باید از ابتدا همدلی خیلی بیشتری به سمتشان جلب میشد.
با تمام کاستیهایی از این دست، سریال زخم کاری به واسطهٔ جسارت و حرفهایگری سازندگاناش بیشک اثر مهمی است که جریانساز خواهد بود و به دیگران هم جرأت بیرون آمدن از زیر سایهٔ کلیشههای غالب و دست زدن به تجربههای چالشبرانگیزتر را خواهد داد.
پاسخها