
mana
Forum Replies Created
-
شرح تابلوی «کبریت فروشِ بیدست، بیپا و کور» اثر اتو دیکس (در ادامۀ معرفی جریان عینیت نو):
اُتو دیکس به وضعیت اجتماعی آلمان در دوران پس از جنگ جهانی اول میپردازد. در نظر بگیرید که آلمان در جنگ جهانی شکست خورده است، دولتهای پیروز غرامتی سنگین و نفسگیر بر آلمان تحمیل کردهاند، صدها هزار نفر جان باختهاند و هزاران نفر مجروح و ازکارافتاده از جبهه به خانه باز میگردند، آن هم در کشوری که بحران اقتصادی بیداد میکند و تورّم (اَبَرتورم) به شکلی مهیب درآمده است.
حالا به تابلوی بالا نگاه کنید: مردی را میبینید که چشم ندارد، دست ندارد، پا ندارد! مردی را میبینید که با بدنی مثلهشده در پیادهرو نشسته است و جعبهای به گردن دارد و کبریت میفروشد. کلاهی که بر سر دارد، نشان از این دارد که مرد زمانی در جنگ ملوان بوده است. به حرکت واگرای عابران نگاه کنید. مرد در بین پای عابران قرار گرفته است. و از همه مهمتر! به سگ نگاه کنید که پایش را بالا گرفته و بر مرد کبریتفروش ادرار میکند. به نظر میرسد این سگِ یکی از آن عابران خوشپوش است.
بعید میدانم بتوانیم در قرن بیستم تابلوی دیگری را پیدا کنیم که به این شکل تند و چشمخراش شکاف اجتماعی جامعهای نابسامان را نشان داده باشد (مگر در یکی دو تابلوی دیگر که آنها هم برای اتو دیکساند). یکی با بدنی مثلهشده نشسته و سگِ زنی خوشپوش بر او ادارار میکند.
-
توضیح تابلوی «روز خاکستری»، اثر گئورگه گروس، نقاش آلمانی (در ادامۀ توضیح جریانِ «عینیت نو»:
در تابلو چهار نفر دیده میشوند: یک سیاستمدار با کیف و عصا زیر بغل؛ در پسِ او، نظامیِ بازنشسته یا ازکارافتادهای دیده میشود که با چهرهای سرد و مغموم، عصابهدست میرود. عقبتر، یک کارگر دیده میشود، بیچهره (بیچهرگی نشانِ گمنامی است). و چهارمی، فردی است که به نظر کارمند است. نخست اینکه دیواری دولتمرد را از آن سه دیگری جدا کرده است و هر یک از افرادِ این تابلو به راهی متفاوت میرود. «حرکتنگاریِ» درون تابلو دو نوع گسست را نشان میدهد: 1. گسست مردم از دولتمرد؛ 2. گسست مردم از همدیگر. در این جامعه از یک سو پیوند مردم با دولتمردان بُریده شده است و از دیگر سو، مردم از یکدیگر جدا افتادهاند، هر یک به راه خود میرود و جامعه «اَتُمیزه» (ذرهذره) شده است که از ویژگیهای جامعۀ تودهای است.
اما در افق، کارخانههای صنعتی را میبینیم که دودشان به آسمان میرود. این جامعه در بستری صنعتی قرار گرفته است که مانند دیوارهایی زشت و مهیب همه چیز را در اسارت خود درآوردهاند.
بنابراین، چنانکه در توضیح ابتدایی دربارۀ گونۀ هنری «عینیت نو» توضیح دادم، این تابلو یکی از بهترین نمونههای نقد اجتماعی در «عینیت نو»ست. البته یادآوری کنم که تنها بخشی از جریان «عینیت نو» نگاه نقادانۀ اجتماعی داشت و نباید آن را یکسره منتقدانه پنداشت.
-
توضیح تابلوی «زنی با کراوات»، اثر رودلف اشلیشتر (در ادامۀ معرفی جریان «عینیت نو»)
رودلف اشلیشتر نیز یکی از نمایندگان اصلی جریانِ «عینیت نو» است. تابلویی که میبینیم از منظر تاریخنگاری هنری و اجتماعی تابلوی مهمی است. این تابلو یک دورۀ گذار را نشان میدهد. اول باید دوران وایمار را شناخت، تا بتوان به معنای این تابلو پی برد. در دوران وایمار (در توضیح ابتدایی، چند پست پیشتر، دوران وایمار را توضیح دادم) در آلمان گذار به مدرنیته صورت گرفت. برای اولین بار زنان در آلمان لباسهای مردانه پوشیدند: شلوار، پیراهن مردانه و موی کوتاه. اینها پدیدههایی وارداتی پنداشته میشدند و محافظهکاران این مظاهر را «آمریکاییگرایی» میدانستند. حضور زن در جامعه، در ادارات، در مشاغل با جامۀ مردانه پدیدهای نو بود. این اتفاق در دهۀ 1920 به اوج خود رسید. در اینجا دقیقاً یکی از همین زنها را میبینیم: زنی با لباس و کراوات مردانه، با موی کوتاه و چهرهای که تا حدی «عاطفهزدایی» شده است. این زن، محصول دوران وایمار است.
یکی از کارهایی که هنر «عینیت نو» انجام میداد، همین بود که این گذار اجتماعی را نشان میداد. در توضیح ابتدایی گفتم، نازیها این هنر را هرگز نمیپسندیدند و آن را «منحط» مینامیدند و وقتی به قدرت رسیدند بساط آن را جمع کردند. زنی که در تابلو میبینیم اصلاً زنِ مطلوبِ ایدئولوژی ناسیونالسوسیالیستی (نازی) نیست. زنی از نظر نازیها مطلوب است که مادری سنتی باشد. زنی که فرزندانی آریایی به دنیا بیاورد و آنها را نیک پرورش دهد و به مردان ژرمن تمامعیار تبدیل کند. این زنِ کراواتی تابلو، هیچ نشانی از آن مادر سنتیِ مطلوب نازیسم ندارد.
م. تدینی
-
آثار دیگری از اُتو گریبل
-
This reply was modified 1 year, 5 months ago by
کافه دیزاین.
-
This reply was modified 1 year, 5 months ago by
کافه دیزاین.
-
This reply was modified 1 year, 5 months ago by
-
اُتو گریبل، نمایندۀ هنر انقلابیـپرولتاریایی
اُتو گریبل (Otto Griebel / 1895ـ1972) نقاش آلمانی، نمایندۀ هنر انقلابیـپرولتاریایی است؛ یعنی هنری که هدفش تجلی و نمایش میل کارگران (پرولتاریا) به انقلاب سیاسی و اجتماعی است. گریبل همچنین به همراه اُتو دیکس، رودولف اشلیشتر و گئورگه گروس از جمله بانیان اصلی نوعی سبک «رئالیسم نو» است که به «عینیت نو» (Neue Sachlichkeit) معروف است و پیشتر به طور مفصل در مورد آن توضیح دادهام. «دغدغۀ اجتماعی» یکی از ویژگیهای اصلی سبک عینیت نو بود و این دغدغه در کارهای گریبل آشکارا دیده میشود. یک تفاوت اصلی میان کارهای گریبل و اتو دیکس (دیگر نمایندۀ عینیت نو) این است که کارهای گریبل آشکارا ایدئولوژیک است، اما در تابلوهای دیکس جانبداری ایدئولوژیک دیده نمیشود.
اتو گریبل در نقاشیهایش خستگی و خشم فروخوردۀ رنجبران و کارگران را نمایش میدهد. او بر شکستگی چهره، گونههای سیلیخورده، چشمان کینهگرفته، و بدن رنجکشیده تأکید میکند. آدمهای گریبل همه درد واحدی دارند: درد کارگر بودن؛ یا به زبان مارکسیستی: درد پرولتر بودن. در اندیشۀ مارکسیستی، شیوۀ تولید کاپیتالیستی (سرمایهدارانه) پیوسته باعث انباشت سرمایه در یک سو و «فقیرشدگی» تودۀ مردم در دیگر سو میشود که این هم نظریه فلاکتزدگی مارکس است. تولید صنعتیـکاپیتالیستی انسان را به «بیگانگی» با محصولش و در نهایت به ازخودبیگانگی مطلق میرساند. گریبل در چهرۀ کارگران تابلوهایش درست همین «بیگانهشدگی» را میخواهد نشان دهد.
اما گریبل انقلابی است! برای درک این منظور باید آثار گریبل را با نقاشیهای دیگر نقاشان آن دوره، به عنوان مثال با آثار دیگر نمایندگان سبک عینیت نو یا با آثار نقاشی چون هانس بالوشک مقایسه کرد. بالوشک هم همدورۀ گریبل است و دغدغههای یکسانی با گریبل دارد؛ او هم هنرمندی چپگراست، اما بالوشک انقلابی نیست، او سوسیالدموکرات است. او تنها رنج و بیپناهی پرولتاریا را نشان میدهد، آدمهای بالوشک بیرمقند، انقلابی نیستند، تنهایند، درماندگی را پذیرفتهاند. یا وقتی به تابلوهای اتو دیکس مینگریم، شکاف اجتماعی به روحخراشترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است، اما انگار هنرمند با این تصویر میخواهد واقعیت را به شکلی تکاندهنده نشانمان دهد و ایدۀ ایدئولوژیک خاصی را به بیننده تلقین نمیکند.
در مقابل، گریبل درد و درمان را با هم نشان میدهد. درد همان بدن شلاقخورده است و درمان هم همان نیرو و ارادۀ مهارناشدنی و سرکشی است که هر آن با پیوستن به هم نیرویی عظیم میگیرد و چونان سیلاب خانمان سرمایهداران و حاکمان بیدرد را از جا برمیکند. بهترین نمونۀ این ایدۀ انقلابی را میتوان در تابلوی «بینالمللِ» گریبل مشاهده کرد. این تابلو معروفترین اثر گریبل است و چهبسا یکی از معروفترین تابلوهای قرن بیستم هم باشد.
پس از به قدرت رسیدن هیتلر، آثار گریبل به عنوان نمونۀ هنرِ کمونیستی، خطرناک و منحط شناخته و ممنوع شد. و در کمال تأسف در روزهایی که آمریکا و انگلستان شهر دِرِسدِن آلمان را در سال 1945 بمباران میکردند، بخش زیادی از آثار گریبل در بمباران نابود شد. در ادامه برخی از تابلوهای گریبل را با هم میبینیم.
(م.تدینی)
-
This reply was modified 3 years, 10 months ago by
mana.
-
This reply was modified 1 year, 5 months ago by
کافه دیزاین.
-
This reply was modified 1 year, 5 months ago by
کافه دیزاین.
-
This reply was modified 3 years, 10 months ago by
-
باز هم از گئورگه گروس…
آدمها در تابلوهای «عینیت نو» اینگونهاند: موجوداتی دِفورمه (بدریختشده) که هیچ نشانی از درخشش نخبگی و نابغگی ندارند.
-
-
به طور کلی معضلات اجتماعی بخش ثابت نقاشیهای هنرمندان «عینیت نو»ست: از شکاف طبقاتی و تکدیگری و مصرفگرایی گرفته تا خودکشی و روسپیگری…
اینجا تابلوهایی از رودولف اشلیشتر.
-
مجموعهای از کارهای اوتو دیکس
-
این تابلوی سهلتیِ از معروفترین کارهای اوتو دیکس هست.
عنوان تابلو: «کلانشهر». تابلو پر از نکته است اما با کمی دقت خیلی چیزها را میفهمید: سمت چپ، مردان مثلهشده در جنگ در کنار زنان خوشپوش کاباره؛ در وسط مردان و زنانی سرخوش در رقص؛ و در چپ ورودی کاباره، زنانی با لباسهای معنادار (اگر دقت کنید از ظاهر لباس زن جلویی معنا را درمییابید)، و مردی بیپا که گدایی میکند…
این همه نقد اجتماعی و سیاسی در یک تابلو…
-
-
-
نام اوتو دیکس بیش از هر نقاش دیگری در میان هنرمندان عینیت نو شناخته شده است، اما ما با «کریستیان شاد»، دیگر نقاش آلمانی شروع میکنیم.
او که جراحی میشود خود کریستیان شاد است. رنگ سفید بیروح، ادوات جراحی، چهرههای سرد جراحان و پرستاران، و بیمار که گویی بیدار است…
این روحزدودگی مُهر و امضای هنر عینیت نوست، ضمن اینکه عینیت نو همواره بر «رنج بدنی» تأکید میکند. محیط نیشترش را در تن فرد فرومیکند، فرد را له کرده است…